وقتی نام دهخدا را می شنویم، حافظهی کوتاه مدت موروثی ما ایرانیان، نام او را به لغتنامهای میرساند که فقط جلدش را دیده ایم و شاید شعر «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» البته چون یادی دور و لغزان. علی اکبر دهخدا در تهران از پدری قزوینی متولد شد. پدرش از خرده مالکان قزوین بود که با فروش زمینهایش به تهران مهاجرت کرده بود. دهخدا از محضر عالم دینی آن زمان «شیخ غلامحسین بروجردی» و «شیخهادی نجم آبادی» از روحانیان روشن ضمیر مشروطه طلب کسب علم کرد. او در مدرسه علوم سیاسی آن روزگار درس سیاست خواند و بعد از پایان تحصیل به عنوان منشی سفیر ایران معاونالدوله غفاری در بالکان دو سال را در اروپا سپری کرد. علم روز را خواند و زبان فرانسه خود را تکمیل نمود. یکسال قبل از مشروطیت به ایران بازگشت و همراه جهانگیرخان شیرازی و میرزا قاسمخان صوراسرافیل روزنامه صوراسرافیل را تاسیس کردند. صوراسرافیل روزنامهای طنز بود که در کنار روزنامههای «ملانصرالدین» و «نسیم شمال» که نقش آگاه سازی جامعه برای پذیرش مشروطیت و البته انتقاد از محمدعلی شاه که ظلالله آن روزگار بود، فعالیت میکرد. او روزنامهنگاری مدرن بود که روزنامهنگاری در معنای امروزی خود را با همین روزنامه صوراسرافیل شکل داد. دهخدا در آغاز هر شماره مقاله و یادداشتی مینوشت که این روزها به «سخن سردبیر» معروف است. موضوعات سرمقالهها از آفت تریاک تا احتکار گندم را شامل میشد. جالب است که هنوز که هنوز است احتکار یکی از آسیبهای اقتصاد ایران و یکی از عادات نامبارک ایرانیان است. مخاطب نهایی مقالات و نوشتههای علی اکبر دهخدا محمد علیشاه قاجار بود. شاه قاجار ابتدا در صدد تطمیع او برآمد ولی چاره ساز نبود. بعد خواست توسط یکی از لوطیان و الواطان آن روزگار تهران که بازو بزرگ میکنند و کله تهی، او را به قتل برساند که دهخدا از ماجرا به طریقی خبردار شد و از مخمصه گریخت
روزنامه صوراسرافیل تا یک روز قبل از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه قاجار و قتل میرزا جهانگیرخان شیرازی مدیر روزنامه صوراسرافیل پابرجا بود.
با ادامه کشمکش میان مجلس شورای ملی ایران و شاه، با دستور محمدعلی شاه و به دست لیاخوف روسی مجلس به توپ بسته شد. بسیاری از مشروطه طلبان دستگیر و به قتل رسیدند. عدۀ دیگری که زنده ماندند یا در سفارت انگلیس پناهنده شدند یا در سفارت عثمانی. علی اکبر دهخدا از جمله افرادی بود که در سفارت انگلیس پناهنده شد. شاه قاجار میرزا جهانگیرخان شیرازی را دستگیر کرد و بعد از شکنجه و آزار بسیار او را در مقابل چشمان شاه در حیاط مجلس به قتل رساندند. دهخدا شعر «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» را در رسای او سرود. (اینجا بخوانید) کسروی پناهنده شدن دهخدا را به سفارت انگلیس نکوهش کرده است. خود دهخدا روز به توپ بستن مجلس شورای ملی را اینگونه توصیف می کند که : « عصر روزی که فردای آن جنگ شد تقیزاده به من گفت شما امشب بیایید منزل من، میخواهم یک لایحه مفصل و جامع از اعمال ناشایست و کردار ناپسندیده محمدعلیشاه تهیه کنم و مواردی را که او برخلاف مشروطیت و قانون اساسی رفتار کرده یک به یک شرح بدهم و خیانت او به ملک و ملت ثابت کنم، تا فردا آن لایحه را در مجلس قرائت نموده و کار او را یکسره کنیم. من شب را منزل تقیزاده رفتم و پس از صرف شام چون هوا گرم بود، روی پشت بام رفتم و روی فرشی که گسترده بودم نشستم و قلم در دست گرفتم و تا نزدیک طلوع صبح مشغول به نگارش لایحه مذکور بودم. هوا داشت روشن می شد که لایحه را تمام کردم و چون بسیار خسته بودم خوابم برد تا صدای توپ و شلیک تفنگ مرا از خواب بیدار کرد.» محمدعلی شاه از دولت انگلیس خواست که پناهندگان یا باید تحویل او داده شوند و یا تبعید شوند. قرار بر تبعید شد. شاه حتی برای سفر آنها مقرری تعیین نمود تا از راه بندر انزلی در سال 1326 هجری قمری از ایران خارج شوند. گروه تبعیدی ابتدا به باکو رفتند و بعد هر کدام راه خود پیش گرفت و دهخدا نهایتاً پاریس را انتخاب کرد. ادوارد براون به او پیشنهاد داد که به انگلیس برود ولی او قبول نکرد و در پاریس ماند. در آنجا دوباره به همراه عده ای صوراسرافیل را منتشر نمود و بعد از مدتی از پاریس به استانبول آمد. استانبول منبع فکری و فرهنگی تحولات اروپا برای ایرانیان و واسطۀ ارتباط ایرانیان روشنفکر با اتفاقات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی غرب بود. دهخدا نیز با استقرار در استانبول وضعیت بهتری را نسبت به پاریس تجربه می کرد و ارتباط نزدیکتری نیز با روشنفکران ایرانی حاضر در استانبول برایش ایجاد شده بود. وقتی تهران در سال 1327 قمری توسط مشروطه طلبان آذربایجان و سردار اسعد بختیاری فتح شد، محمدعلیشاه به سفارت روسیه پناهنده گشت و مشروطه طلبان پسرش احمد میرزای دوازده ساله را به جانشینی او انتخاب نمودند. انگار که ذهنیت ایرانی ممکلت بدون شاه در مخیله اش نمی گنجید. اگر چه جانشینی احمدشاه بیشتر نمایشی بود ولی به نظر میرسد در مشروطه طلبان مصلحت اندیشی وجود داشته است. دهخدا در این دوره به نمایندگی از مردم کرمان به مجلس شورای ملی راه یافت.
بعضی وقایع در دوره دوم مجلس شورای ملی و اخراج مورگان شوستر، مجلس شورای ملی برای سه سال تعطیل شد و مستبد دیگری به نام ناصرالملک نایب السطلنه برای سه سال زمامدار مطلق ایران شد. دهخدا در این سالها به ایالات بختیاری رفت و از اینجا جرقۀ نوشتن «لغتنامه» در ذهن او زده شد. بعد از بازگشت ریاست وزارت معارف را بر عهده گرفت و بعد در وزارت عدلیه ریاست اداره تفتیش را عهده دار گردید ( احتمالاً دوره ریاست دهخدا در این دوره بسیار جذاب است، اگر منبعی بود دوستان معرفی نمایند) و بعد از تبدیل مدرسه علوم سیاسی به دانشکده حقوق و علوم سیاسی تا سال 1320 ه.ش. ریاست آن را بر عهده داشت و همزمان نیز روی لغتنامه وقت می گذاشت. در دوره رضا خان دهخدا فعالیت فرهنگی و ادبی خاصی انجام نداد به جز چند مقاله و یادداشت در نشریه و روزنامه. در این زمان نیز تمرکز او بر روی کار سترگ و بزرگ لغت نامه است. با حضور مصدق در صحنه سیاسی دهخدا دوباره به عرصۀ سیاسی بازگشت اما تلاش می نمود چندان در بند منصب و مقام سیاسی نباشد. به این خاطر مجمع مبارزه با بی سوادی را در اول اسفند 1329 ش تاسیس نمود و با مصدق و برنامههای او موافق و همسو گشت. او در دوره مصدق به عنوان مشاور فرهنگی حکومت ملی فعالیت می نمود و در سال 1332 بعد از برکناری مصدق و بازگشت دوباره او به قدرت مقاله «چند کلمه با مخالفین دولت» را در حمایت از دولت مصدق و ملی شدن صنعت نفت در روزنامۀ باختر امروز منتشر کرد. بعد از کودتای 28 مرداد 1332 توسط سرتیپ آزموده در منزلش مورد بازجویی قرار گرفت و بعد به دادگاه احضار شد که عوامل استنطاق رفتار بدی با او داشتند. دهخدا در نامه ای که به حبیب یغمائی نوشته به این موضوع اشاره کرده است.
دهخدا حدود 40 سال برای لغت نامه زمان گذاشت. لغتنامه مشتمل بر ۲۰۰ هزار واژه اصلی، حدود ۶۰۰ هزار ترکیب و نزدیک ۸۰ هزار اعلام اشخاص و اعلام جغرافیایی، ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار شاهد منثور و منظوم برای معنی واژهها و ترکیبهاست. دهخدا برای لغت نامه چهار میلیون فیش نوشته است. « دهخدا روی هر کاغذ پارهای که مییافته یادداشت میکرد. مکرر روی پاکت شیرینی یا میوه و روی کاغذ پارهای که سیگار در آن پیچیده بودند چیزی مینوشته است. گاهی قوطی خالی کبریت را پاره میکرد و روی چوب سفید آن یادداشتی میکرد. وصیتنامه او با دستی لرزان بر پشت کاغذ سیگار هما نوشته شده بود. دهخدا ذیل این وصیتنامه نوشته است:«حال دوباره نوشتن ندارم و وصیت من درباره «لغتنامه» همین است.»
از معروفترین آثار (برای مشاهده لیست کامل آثار دهخدا اینجا کلیک کنید) او یادداشتهای طنز چرند و پرند است که در روزنامه صوراسرافیل و دیگر جراید منتشر شده است. سعید نفیسی این یادداشت ها را از روزنامههای مختلف استخراج و منتشر کرده است. دخو، دخوعلی، خرمگس، رزنومهچی، غلام گدا، آزادخان علیاللهی، خادم الفقرا، دخوعلی شاه، نخود همه آش، برهنه خوشحال، سگ حسن دله، اسیرالجوال نامهای مستعار دیگری است که دهخدا در مقالات چرند و پرند را امضا کرده است. هنوز دخو ورد زبان مردم قزوین است. اگر فردی دارای حالتها و روحیۀ گدایی و بی خیالی و .. باشد «دخو» می نماند. البته این واژه به مرور در بین مردم قزوین گسترۀ معنایی بسیاری یافته است.
در سال 1334 علی اکبر دهخدا بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت و در مقبره خانوادگی اش در گورستان ابن بابویه به خاک سپرده شد.
هادی حیدری و بهمن عبدی دو کاریکاتوریست از شمایل دهخدا، سوژه کارتن ساختند. علیاکبر صنعتی نقاش و مجسمهساز نامینیز دو پرتره نقاشی و یک مجسمه از دهخدا کار کرده است. مجسمه با همکاری شخص دهخدا و کار ماسکبرداری از چهره ایشان انجام شده و محمدرضا ورزی در سال 1386 فیلمیبه نام زندگی دهخدا را ساخت و در مستند «شناسای سخن» منوچهر مشیری بخش زیادی از فیلم درباره علی اکبر دهخداست.
آثار زیادی در باره زندگی، آثار و نقش او در فرهنگ و سیاست ایران منتشر شده است. (اینجا بخوانید)